من بيدندون امروزم شاد و خندون داشتم ميرفتيم عيد ديدني كه يهو يه ايل مهمون اومد خونمون ! يه كم سرم رو خاروندم ولي هرچي فكر كردم يادم نيومد كه كسي زنگ زده باشه گفته باشه بيدندون جون من دارم ميام خونتون . ولي خوب نيشم رو تا بنا گوش باز كردم و با اون لبخند بي دندوني به بهشون گفتم : لعنت بر يزيد ( به جاي عيدتون مبارك مد شده ) صد سال به اين سالا ايشالا سال خوبي داشته باشد . اينا كه نشستن همينطوري كه اونا با دندوناي سفيدشون اجيل ميخوردن و من بدبخت حسرت ! شروع كردن به نظر دادن درباره اوضاع گردون . سرتون رو درد نيارم از سياست بگير تا دستور طبخ نيمرو نظر دادن فقط بديش اين بود كه اين حرف زدنها تمومي نداشت . هي كشش ميدادند حالا حرف نزن و كي حرف بزن !
منم بدون اينكه حرفاشون رو گوش كنم با لبخند بيدندوني سرم رو تكون ميدادم و ايده هاشون رو تاييد ميكردم ! خلاصه يه ربع شد نيم ساعت شد يه ساعت شد يه ساعت و نيم شد دوساعت شد دوساعت و پنج دقيقه كه شد تازه يادشون افتاد كه ميخوان چند جا ديگه برم . يه تعارف زدم و گفتم شام تشيف داشتين بيچاره ها تو رودرواسي گير كردن و من مجبور شدم زنگ بزنم بوف پيتزا بيارن ! پيتزاشون از گلوشون پايين رفته و نرفته بالاخره رضايت دادن كه برن . يه نفس عميق كشيدم و مثل آرتيستاي فيلماي خارجي فوتش كردم بعد با لبخند مليحم دندونام رو مسواك كردم كه به اونجايي كه تلفن كرده بودم دارم ميام برسم . چشمتون روز بد نبينه صاحب خونه كه من رو ديد تو چشمام نيگاه كرد و گفت آخه بيدندون الان وقت اومدنه همه برنامهام رو به هم زدي كلي خجالت كشيدم و هيمنطوري كه گونه هام سرخ شده بودند همون سه تا دندوني كه برام مونده بودم ريخت .
برميگردم ! بيدندون ولي خندون
منم بدون اينكه حرفاشون رو گوش كنم با لبخند بيدندوني سرم رو تكون ميدادم و ايده هاشون رو تاييد ميكردم ! خلاصه يه ربع شد نيم ساعت شد يه ساعت شد يه ساعت و نيم شد دوساعت شد دوساعت و پنج دقيقه كه شد تازه يادشون افتاد كه ميخوان چند جا ديگه برم . يه تعارف زدم و گفتم شام تشيف داشتين بيچاره ها تو رودرواسي گير كردن و من مجبور شدم زنگ بزنم بوف پيتزا بيارن ! پيتزاشون از گلوشون پايين رفته و نرفته بالاخره رضايت دادن كه برن . يه نفس عميق كشيدم و مثل آرتيستاي فيلماي خارجي فوتش كردم بعد با لبخند مليحم دندونام رو مسواك كردم كه به اونجايي كه تلفن كرده بودم دارم ميام برسم . چشمتون روز بد نبينه صاحب خونه كه من رو ديد تو چشمام نيگاه كرد و گفت آخه بيدندون الان وقت اومدنه همه برنامهام رو به هم زدي كلي خجالت كشيدم و هيمنطوري كه گونه هام سرخ شده بودند همون سه تا دندوني كه برام مونده بودم ريخت .
برميگردم ! بيدندون ولي خندون