bidandoon

Thursday, December 05, 2002

تاريخ براي بيشعورهاست و صف براي احمقها !قانون اوج حماقت نسل وحشي بشر و تمدن سرپوشي روي کثافتها و عشق عميقترين باتلاقي که يک ديوانه براي فرار از تنهايي ها و بيچارگي هايش در آن شنا ميکند و زندگي تماماَ يک روياست که نيمي ازآن کابوس جنگست و نيمي از آن مه گرفته در مزارع نيم سوخته اميد ... خاکستر داغ حقيقت پاهاي برهنه سردار جنگها را ميسوزاند و زخمهاي نبرد با دنيا در انتظار باران محبتند تا التيام يابند در آغوش بادي که از آن سوي مه ها مي آيد ، بگذار منتظر بمانند ... زندگي نبرد يک طرفه است به نفع دنيا و فقط کسي برنده است که از دنيا شکست نخورد ... گل قاصدک جهان را ميپيمايد نسيم مي آيد ... ميگويند آن سوي مه ها بستاني است به نام ادن ميگويند عرش ما را منتظر است تا اوج بگيريم ... "آزاد باش يا بمير" مرشد گفت و خود ترسيد از مرگ پس خود ماند و مريد پرواز کرد ... درخت خيانت فقط خون مينوشد و چقدر خون و چه تشنه هنوز آن درخت پربال که سايه سر شيطان است . آنجا خانه شيطان است ... خدا در دل جاي دارد کنار شيطان شوم . تو در آسمان او را ميجويي ... باورکردن آن چيزهايي که دوست داشتني است زيباست ، زيباست که باورکنيم دنيا آن است که ما باور داريم ، آسان است عشق را باور کردن ، آسان است محبت را باورکردن آسان است وفا را باورکردن آسان است آساني را باور کردن ... و باز تنها شدن : تنهايي و تاريکي و چشماني که نا پاکند باز و غربت در ميان جمع ... و جهان ابزاري است در دست خداي متعال ... و ما بندگان فرمان داريم تا زيردريايي هسته اي هدايت کنيم تا به باغ ادن برسانیمش