bidandoon

Tuesday, June 04, 2002

من به عنوان يك بيدندون از سنديكاي بيدندونهاي جهان خيلي از شما سپاسگزارم كه وقت هاي بيهودتون رو تلف ميكنيد تا وب لاگ نا چيز اين حيقير رو تحقير كنيد !
بگذريم امروز هم طبق معمول ( و احتمالا براي آخرين بار ) من بي دندون شاد و خندون رفته بودم پيش دوستان جون تا با هم گپي بزنيم و تعريفي كنيم از زندگي هامون .
ولي فقط حسرت خوردم آخه من پيش اونا هيچي نداشتم ! اولا اونا همگي دندون داشتند كه من ندارم از اين قسمت هم كه بگذريم يكيشون ديشب با دوست دوخترش رفته بودند اسكي و تا صبح پيش هم خوابيده بودند ! من بد بخت اصلا پول ندارم كه بخوام دوست دختر داشته باشم كه بتونم چله تابستون ببرمش اسكي كنه و تا صبح پيشم بخوابه ! اونيكيشون تو ويلاي شمال باباش با دوست پسرش و چند تا ديگه از دوستاشون رفته بودند بخور و برقص اونم تمام پسرا رو مچل كرده بود و گذاشته بود سر كار ! بازم من اصلا ويلا ندام كه بخوام دوست پسر داشته باشم كه بتونم بذارمش سر كار ! تازه اينا كه چيزي نيست ! من نه ماشين دارم كه برم تا صبح شهر بازي نه اصولا وقتش رو دارم كه برم تو تمام پيتزا فروشهيا با جنس مخالفم پيتزا بخورم و وقتي حرف شد اسم تمام پيتزا فروشي هاي پايتخت رو با تمام شعبه هاش و اسم گارسوناش بلد باشم !
بيدندونم ، بي پولم ، تنهام ، سرم شلوغه ، اما ميتونم بگم كه بدبختم ؟ شايد آره شايد هم نه ! اما تهش چيه ! ته همه اينا كه ندارم ! من هم يه چيزايي دارم كه دلم بهشون خوش باشه مهمترينش اينه كه وقتي دندون ندارم نميگم من هم دندون دارم آره ديشب هفتصد تا تخمه شيكستم خيلي حال داد !
بگذريم بالاخره اين وبلاگ به كلي تغيير ميكنه ببينيدش !