bidandoon

Tuesday, December 31, 2002

انجيـــل بــــيــــدندون !
هرکس را همانقدر دوست بدار که تو را دوست ميدارد ، به هرکس همانقدر بها بده که به تو بها ميدهد ، براي هرکس همانقدر کار انجام بده که براي تو کار انجام ميدهد ، به هرکس همانقدر محبت کن که به تو محبت ميکند و از هرکس همانقدر نفرت داشته باش که خدا از او نــفرت دارد !
آنگاه انسانها را دوست بدار چون انسانند و نه چون به آنها نياز داري ! آنگاه در حق کسي بدي نکـــن چون احساس دارد و نــه چون از تلافي کردنش ميترسي ! آنگاه به کسي خيانت نکن چون انساني و چون بايد روحت پاک بماند !
پس همه را دوست بدار ، حتي اگر در حقت بدي کردند ، زيرا انسانها بدي نميکنند مگر بترسند ، مگر احتياج داشته باشند ، يا مگر آنقدر ضعيف النفس باشند که نتوانند در مقابل نفسشان مقاوت کنند ، خيلي ها هم نميتوانند بفهمند کي دارند بدي ميکنند و کي خوبي !

Thursday, December 26, 2002

نميدونم تا حالا فيلم سيندرلا رو ديد يا ( همين فيلم ايراني رو ميگم که الان رو اکرانه ) البته اگه نديدنش بهتون توصيه ش نميکم ولي اگه ديدش هم خوب اميدوارم پيام فيلم رو گرفته باشيد ، ازش لذت برده باشيد و هر آرزوي خوبي که ممکنه براي کسي که به سينما ميره کرد ! ولي من به اين کارا کار ندارم يه صحنه توي اين فيلم بود که من ازش خوشم اومد :
يه کاميون بنايي راه پسره و خانومش که سوار يه ماشين درب و داغون بودن رو صد ميکنه پسره پياده ميشه که با رئيس برج ساز صحبت کنه که کاميون رو از سر راهش بردارند وقتي برميگرده بيبينه يه جرثقيل خيلي بزرگ برجسازي ماشينش رو که خانومش توش بوده رو برده اون بالا بالا ها پسره خودش ميدونه که اگه بره اون بالا واقعا با جونش بازي کرده ولي شروع ميکنه به از جرثقيل بالا رفتن براي اينکه تنها کاري که از دستش بر مياد همينه پس تنها کار رو ميکنه تا خانومش رو نجات بده وقتي که تا نصفه بالا ميره يه صدايي ( که طوري فيلم برداري شده که حرف زدن جرثقيل عظيم الجسه رو تداعي ميکنه )بهش ميگه : " بخود نيا بالا بچه غيرتي حتي اگه بياي اين بالا هم کاري از دستت بر نمياد " و اشک تو چشماي پسره جمع ميشه ، برعکس خيلي از فيلم سينمايي ها که پسره ميره دختره رو از دست غوله نجات ميده و بعد عاشق هم ميشن اينجا کسي که پسره دوستش داره رو يه غول اسير کرده و مــــرد از دستش کاري بر نمياد که براي تمام عشقش انجام بده حتي با اينکه جون خودش رو به خطر انداخته حتي اگه تا اون بالا بره تا نوک جرثقيل بازم کاري از دستش بر نمايد و اين براي يک مرد سنگينه ، اين همون احساسيه که جرثقيل غول قدرتمند مسخرش ميکنه ، چيزي که نميتونه درکش کنه که بسا اگه اين چيز ها رو ميفهميد هيچ وقت نميتونست آنقدر غول بشه و آنقدر بالا بره !
وقتي به ميل خودش دختره رو دوباره اونطرف کاميون ميذاره زمين عمله ها شروع ميکنن به رقص و پايکوبي ، بيچاره ها فکر ميکنن اين يه برده براي طبقه ضعيف در مقابل طبقه قوي که فاصلشون به اندازه اون جرثقيله که قد يه آدم پيشش هيچه ! چقدر فاصله ! و چقدر سادن که نميفهمن اسباب بازي بودن اصلا خنده نداره ، گريه داره که اسباب بازي باشي و محکوم باشي تا آخرش اباب بازي بموني ! اسباب بازي يه نفر که به اندازه يه جرثقيل از تو قويتره و بزرگتره ! ( بچه ها هم اگه دلشون بخاد يه ماشين رو بلند ميکنند و ميذارن اونطرف کاميون فقط فرقش اينکه مه اسباب بازي ها ساخته شدن که بازيچه باشن ! )

از کل فيلم از همين يه صحنش واقعا لذت بردم

Thursday, December 19, 2002

به علت دست کاری شديد تا هفته دیگر تعطیل میباشد !!!!!!!!!!!!

Thursday, December 05, 2002

تاريخ براي بيشعورهاست و صف براي احمقها !قانون اوج حماقت نسل وحشي بشر و تمدن سرپوشي روي کثافتها و عشق عميقترين باتلاقي که يک ديوانه براي فرار از تنهايي ها و بيچارگي هايش در آن شنا ميکند و زندگي تماماَ يک روياست که نيمي ازآن کابوس جنگست و نيمي از آن مه گرفته در مزارع نيم سوخته اميد ... خاکستر داغ حقيقت پاهاي برهنه سردار جنگها را ميسوزاند و زخمهاي نبرد با دنيا در انتظار باران محبتند تا التيام يابند در آغوش بادي که از آن سوي مه ها مي آيد ، بگذار منتظر بمانند ... زندگي نبرد يک طرفه است به نفع دنيا و فقط کسي برنده است که از دنيا شکست نخورد ... گل قاصدک جهان را ميپيمايد نسيم مي آيد ... ميگويند آن سوي مه ها بستاني است به نام ادن ميگويند عرش ما را منتظر است تا اوج بگيريم ... "آزاد باش يا بمير" مرشد گفت و خود ترسيد از مرگ پس خود ماند و مريد پرواز کرد ... درخت خيانت فقط خون مينوشد و چقدر خون و چه تشنه هنوز آن درخت پربال که سايه سر شيطان است . آنجا خانه شيطان است ... خدا در دل جاي دارد کنار شيطان شوم . تو در آسمان او را ميجويي ... باورکردن آن چيزهايي که دوست داشتني است زيباست ، زيباست که باورکنيم دنيا آن است که ما باور داريم ، آسان است عشق را باور کردن ، آسان است محبت را باورکردن آسان است وفا را باورکردن آسان است آساني را باور کردن ... و باز تنها شدن : تنهايي و تاريکي و چشماني که نا پاکند باز و غربت در ميان جمع ... و جهان ابزاري است در دست خداي متعال ... و ما بندگان فرمان داريم تا زيردريايي هسته اي هدايت کنيم تا به باغ ادن برسانیمش